و عشق پاک ترین واژه هاست

افسوس که ما

چشم بسته انتخاب میکنیم

ماهرانه نامش را عشق میگذاریم

تا اگر روزی فهمیدیم

که انتخابمان اشتباه بوده

انگشت اتهام به سویش بگیریم

و بیرحمانه مقصر بخوانیمش

بیچاره عشق

چه تاوان ها که پس نداد

برای اشتباهات ما

و به لطف ما چه مظلوم افتاده

این مقصر بیگناه.


روزی در سکوت بار سفر میبندم

با باد همسفر میشوم

و رو به مقصدی نا معلوم از این تاریکستان میروم

شاید در کوچه پس کوچه های نا کجا آباد

در تکه های آیینه ای شکسته

خودم را پیدا کردم

که برای خودم آغوش گشوده

کوله بارم را زمین میگذارم و در آغوشش میکشم

افسوس که وقت رفتنم عزیزی بدرقه ام نخواهد

کرد و چه غم انگیز فراموش میشوم

همچو برگ که روزی زینت درخت بود

و اما کمی بعد زیر دست و پا یا در دست باد آواره


روی ماهت دیدم و عیدم ز ره آمد کنون کی شود باری دگر از خانه‌ات آیی برون؟ حال چشمم را اگر پرسی بگویم کز غمت خانه اشک است و گاهی جوی خون گر ز احوال دلم پرسی بگویم خوب نیست خنده بر لب دارم و صد غصه دارم اندرون آه کز عشق تو این دیوانگی سهم من است مبتلا گشتم به هجرانت که سهمم شد جنون هی قدم سمت تو بردم دور تر شد راه من صد فغان زین غصه و صد آه زین بخت نگون دوستت دارم نگاهم گفت و چشمانت ندید یا تو قدری بی وفایی یا من ندانم چند و چون

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دلتنگی ما دستگاه فلزیاب مرکز پاکسازی پوست و لیزر در شمال تهران دنیای وب Gunnerxdunzp4 rumah چشم انتظارم وبلاگ مبین روشناس کنکوری