و عشق پاک ترین واژه هاست
افسوس که ما
چشم بسته انتخاب میکنیم
ماهرانه نامش را عشق میگذاریم
تا اگر روزی فهمیدیم
که انتخابمان اشتباه بوده
انگشت اتهام به سویش بگیریم
و بیرحمانه مقصر بخوانیمش
بیچاره عشق
چه تاوان ها که پس نداد
برای اشتباهات ما
و به لطف ما چه مظلوم افتاده
این مقصر بیگناه.
روزی در سکوت بار سفر میبندم
با باد همسفر میشوم
و رو به مقصدی نا معلوم از این تاریکستان میروم
شاید در کوچه پس کوچه های نا کجا آباد
در تکه های آیینه ای شکسته
خودم را پیدا کردم
که برای خودم آغوش گشوده
کوله بارم را زمین میگذارم و در آغوشش میکشم
افسوس که وقت رفتنم عزیزی بدرقه ام نخواهد
کرد و چه غم انگیز فراموش میشوم
همچو برگ که روزی زینت درخت بود
و اما کمی بعد زیر دست و پا یا در دست باد آواره
درباره این سایت