????روایت اسرای مفقود الاثر????
???? قسمت ۲۸۲:روزهای پایانی اسارت ????
هر روز تهدید آمریکا جدی تر و بیشتر میشد و صدام هم که فکر میکرد این صرفا تبلیغات و جنگِ زرگریه، کاملا بیاعتنایی میکرد. من به بچهها میگفتم صدام نشسته رویِ یه بشکه باروت و فتیله شو روشن کرده و آخرش منفجر میشه. فقط خدا کنه این زمانی باشه که ما اینجا نیستیم. علیرغم دو نگرانی بزرگِ گروگان موندن و یا طعمه موشکای آمریکایی شدن
پایانی اسارت ,روزهای پایانی ,روزهای پایانی اسارت منبع
درباره این سایت